کد مطلب:41666 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:238

طیب ولادت











در كنار خانه كعبه نشسته بودم. ناگاه پیرمردی گوژپشت در برابر چشمانم ظاهر گشت. موهای (سفید و بلند) ابروان او كه بر دیدگانش آویخته بود، از عمر دراز او حكایت می كرد. عصایی بر كف، و كلاه قرمزی بر سر و جامه ای پشمین بر تن داشت.

پیرمرد نزدیك شد و در حضور پیامبر خدا(ص) كه بر دیوار كعبه تكیه زده بود (بر زمین) نشست. سپس گفت: ای فرستاده خدا! آیا می شود در حق من دعا كنی و از درگاه خدا، برایم طلب مغفرت نمای؟.

رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: پیرمرد! كوشش تو بی فایده است، و اعمال تو تباه گشته است و درخواست مغفرت در حق تو پذیرفته نخواهد شد.

پیرمرد كه از خواهش خود طرفی نبست، با سر افكندگی از محضر آن حضرت خارج شد و از راهی كه آمده بود بازگشت.

در این هنگام رسول خدا(ص) به من فرمود: علی! آیا او را شناختی؟

گفتم: نه.

فرمود: او همان ابلیس ملعون است.

(با شنیدن اینت جمله از جای جستم) و دوان دوان خود را به او رساندم. در بین راه با او گلاویز گشته و بر زمینش كوفتم و آنگاه بر سینه اش نشیتن و گلویش را در دستهایم گرفتم و به سختی فشردم تا (هر چه زودتر) هلاكش سازم.

[صفحه 65]

در همین حال مرا به نام صدا زد و از من خواست كه دست از او بردارم و وی را به حال خود گذارم و اضافه كرد كه:

(فانی من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم)[1] .

یعنی مرا تا روز قیامت (یا تا روز ظهر حضرت حجت) مهلت حیات و زندگانی داده اند و من تا آن روز زنده خواهم ماند. (بنابراین، تلاش تو بر كشتن من بی فایده است). سپس گفت:

علی! به خدا سوگند من تو را بسیار دوست دارم، (و این جمله را از من بشنو و به یادگار داشته باش): آن كس كه در مورد تو، به دشمنی و خصومت برخیزد و از تو بر دل، حقد و كینه گیرد، باید در مشروعیت ولادت خود تردید كند و مرا در كار پدر خود شریك بشمارد...!

من از حرف او خنده ام گرفت و رهایش ساختم.

قال علی (ع): كنت جالسا عند الكعبه فاذا شیخ محدودب قدسقط حاجباه علی عینیه من شده الكبر و فی یده عكازه و علی راسه برنس احمر و علیه مدرعه من الشعر، فدنا الی النبی و النبی مسند ظهره علی الكعبه، فقال یا رسول الله (ص)! ادع لی بالمغفره فقال النبی خاب سعیك یا شیخ! وضل عملك. فما تولی الشیخ قال لی: یا ابا الحسن! اتعرفه؟ قلت لا، قال ذلك اللعین ابلیس... فعدوت خلفه حتی لحقته و صرعته الی الارض و جلست علی صدره و ضعت یدی فی حلقه لاخنقه، فقال لی: لاتفعل یا اباالحسن فانی من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم و الله یا علی! انی لاحبك جدا و ما ابفضك احد الا شركت اباه فی امه فصار ولد زنا فضحكت و خلیت سبیله.[2] .

[صفحه 66]



صفحه 65، 66.





    1. سوره ص (80:38).
    2. بحار، ج 27، ص 148.